فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
دَبیرِ او شُده تیرِ جَّهَنده؛
ازین شد اَمْر و نهیِ او رَوَنده.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
عدیل صور شد نای دمنده
تبیره مرده را می کرد زنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى
نه مرده بود یکباره نه زنده
میان این و آن شخصی رونده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
تو دیدی دایه اندر مرو گنده
خدایت را چو ویرو هیچ بنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
مرا گفتی که اندر مرو گنده
خدایت را چو ویرو نیست بنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
ز شرم دایه سر در بر فگنده
زبان بسته ز پاسخ لب ز خنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
و لیکن تا بود بر جای زنده
شکاری شیر جان گیر و دمنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
ز چهره نور در گیتی فگنده
ز نورش باز تاریکی رمنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
کویر و شوره و ریگ رونده
سموم جانکش و شیر دمنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
همی تا رفتهام از مرو گنده
نیاسودم ز بازی و ز خنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
کمندین گیسوان از سر بکنده
پرندین جامهها از بر فگنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان
همیشه آب این چشمه رونده
همیشه گاو گیلی زو چرنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
الا ای ژرف دریای دمنده
تو باشی پیش رامین همچو بنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
کنون نه گریهام آید نه خنده
که جانم مهر دل را نیست بنده
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
خفرز آید ترا ریگ رونده
شمر آید ترا بحر دمنده
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۸ - به شاهد لغت خلنده، بمعنی در اندرون رونده و مجروح کننده
بود بر دل ز مژگان خلنده
گهی تیر و گهی ناوک زننده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
چرا چون گل زنی در پوست خنده؟
سخن باید چو شکر پوست کنده
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی
بریده بال نسریِن پرنده
چو واقع بود طایر پَر فکنده
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
نمیدانست آن پیر رونده
که محمودست آن هیزم خرنده
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی
سگی من دیدهام در خود گزنده
بگرد شهر بیهوده دونده