گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

دل مسکین من در بند مانده ست

اسیر یار شکر خند مانده ست

نماند اندر دل من درد را جای

مده پندم نه جای پند مانده ست

نصیحت گوی من، لختی دعا گوی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode