گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین

 

یکی گفتی که چشم بد بخستش

یکی گفتی که افسونگر ببستش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت

 

اگر چه از خلل یابی درستش

نگردد تا نگردانی نخستش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین

 

اگر دولت بود کآرم به دستش

چو دولت خود کنم خسرو پرستَش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد

 

در آن حوضه که کرد او سنگ‌بستش

روان شد آب گفتی زآب‌دستش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار

 

گرفته دستهٔ نرگس به دستش

به خوش‌خوابی چو نرگس‌های مستش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۳ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو

 

که گر دستم دهد کارم به دستش

میان جان کنم جای نشستش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود

 

بایمان تازه گردان جان مستش

بفضل خود ممیران بت پرستش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

شه آنگه گفت تا از هر دو دستش

بزد فصّاد رگ اما نه بستش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

میان سیم و زر سازم نشستش

کلید گنج بسپارم بدستش

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

ز شرم دایه خوی بر گل نشستش

دل چون شیشه بیرون شد ز دستش

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۵ - در بیان قوتهای معنی

 

هر آن یک را که شد دنیا ز دستش

تو گوئی پا و سر درهم شکستش

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

بدند آن سه نفر خود زیر دستش

که در این علم بودند پای بستش

عطار
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

که را کشتند دی چشمانِ مستش

که هست امروز خون آلوده دستش

منم آن کشتۀ حی بازگشته

به بوسی از لبِ کوثر پرستش

دلی کو کز کمندِ زلفِ او جست

[...]

حکیم نزاری
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۳ - ماتمداری شمع برای پروانه و جان بجانان سپردن

 

ز دود دل بماتم کله بستش

سیه پوشیده و بر ماتم نشستش

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین

 

به مشکین طره سازد پای بستش

دهد کاری که می‌شاید به دستش

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode