گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین

 

پس آنگه خواند آذین را بر خویش

بدو گفت ای به من شایسته چون خویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

بدو گفتی که ای حیران بی خویش

چو مجنون فارغ از بیگانه و خویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۹ - جواب دادن منصور شیخ جنید را از حالات

 

اگر تو ترک کردی صورت خویش

حجاب بیشکی برخیزد از خویش

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۵ - در کشف اسرار حق عزو جل

 

بخون آلوده کردم خرقهٔ خویش

جهانی دور کردم از بر خویش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

تو گنجی دادهٔعطّار در خویش

که پرده برگرفت اینجای از خویش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

مرا رازیست بی این صورت خویش

که راز خویشتن کل دیدم از خویش

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید

 

توئی ای مانده حیران در بر خویش

ترا اینجاست جانان بنگر از خویش

عطار
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانی‌ست

 

چه خوش گفت آنکه با نا اهل شد خویش

که هرکس خویش کاهد قیمت خویش

وحشی بافقی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)

 

خبر دار از دل بیگانه و خویش

چو صاحبخانه از کاشانه خویش

کلیم
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

بود یارم غم دیرینهء خویش

پریزادم دل بی کینهٔ خویش

عنانم درکف طفلی ست خود رای

ندانم شنبه و آدینهٔ خویش

بود عمری که می سازد چو شیران

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode