گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

همه جانست سر تا پای جانان

از آن جز جان نشاید جای جانان

به آب روی و خون دل توان ریخت

برای چون تو جان سودای جانان

خرد داند که وصف او نداند

[...]

سنایی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۸ - در خلوت و عزلت ودیدار الوهیت گوید

 

ابا جانان شودیکتای جانان

ز پنهانی بود پیدای جانان

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

یکی بینید در تقوایِ جانان

حقیقت بیشکی معنای جانان

عطار
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۵

 

سری دارم فدای پای جانان

چگونه سرکشم از رای جانان

خدا را ای صبا نزد من آور

نسیم زلف روح افزای جانان

که تا جانم برآساید ز بویش

[...]

جهان ملک خاتون
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

دلی دارم که باشد جای جانان

مدام از دل بود ماوای جانان

دلی دارم چو آینه که دائم

در او بینم رخ زیبای جانان

سویدائیست آندل را که دائم

[...]

شمس مغربی
 
 
sunny dark_mode