گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

به ترتیب آنچه به بد باز پس ماند

طبیعت اعتدال از پیش می‌راند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

همی تا آب جیحون را ز پس ماند

دوصد جیحون ز خون دشمنان راند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

به گاه رفتن او را پیش خود خواند

ز گنج مهر بر وی گوهر افشاند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

به تنهایی، مَر او را پیشِ خود خوانْد.

به سانِ ماهِ نو، بر گاه بِنْشانْد.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

چو شهرو نامه بگشاد و فروخواند

چو پی کرده خری در گل فروماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ

 

دبیرش را همانگه پیش خود خواند

سخنهای چو زهر از دل برافشاند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

چنان بشتاب لشکر را همی راند

که باد اندر هوا زو باز پس ماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند

و یا در بادیه کشتی همی راند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

به گفتاری که چون عاشق بخواند

به درد دل ز دیده خون چکاند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

خرد باشد که زشت از خوب داند

چو مهر آید خرد در دل نماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

چو در دامش فگند و کام دل راند

ز ترس ایمن ببود و آز بنشاند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

و گر تیغ تو از من جان ستاند

مرا این نام جاویدان بماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

هزاران سال اگر رامین بماند

که دل دارد که جان من ستاند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

چو شاه آن پاسخ دلگیر برخواند

از آن پاسخ به کار خویش درماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

بیا تا پیش ازین کاومان بخواند

ورا این راستی در دل بماند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

کجا عاشق به مرد مست ماند

که در مستی غم و شادی نداند

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۲۳
sunny dark_mode