نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
زمین بوسید و گفتا شادمان باش
همیشه در جهان، شاهِ جهان باش
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۰) حکایت بهلول و حلوا و بریان
ترا هرچ او دهد راضی بدان باش
وگر دستت دهد هم داستان باش
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۶) حکایت جرجیس علیه السلام
کسی کز دوستی دم زد تو آن باش
و یا نه، ز دوستان دوستان باش
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون
به رغبت بر همهکس مهربان باش
همهکس را چو خورشید جهان باش
عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن
گرت رازی بود بسته دهان باش
بکس مگشای وهم خامش زبان باش
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
بدو گفتند یاران شادمان باش
که گفتت کز چنین غم سرگران باش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید
حقیقت می بگو و هم عیان باش
چو بابا در نهاد خود نهان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۵ - در پیدا آوردن حوّا از پهلوی چپ آدم در نمودار سیر کل فرماید
دم جان گیر و بیرون جهان باش
حقیقت برتر از عین جنان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۸ - سؤال کردن امیرالمؤمنین و امام المتّقین اسداللّه الغالب علی ابن ابی طالب علیه السّلام و جواب دادن نی در اسرارها فرماید
نشان اینجانگنجد بی نشان باش
حقیقت راز مردان جهان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۰ - در ترک پندار خود کردن و از صورت درگذشتن و معانی دریافتن فرماید
خدابین باش و راز عاشقان باش
حقیقت برتر از هر دو جهان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۸ - در حکایت مجنون و اسرار او فرماید
چو لیلی را ببینی شادمان باش
دمی با او حقیقت رایگان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
مگو با کس تو و خاموش جان باش
چو آن گنج ازدم خود تونهان باش
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
چو عطّار این زمان آهسته جان باش
حقیقت بود پیدا و نهان باش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۳ - گفتگوی خسرو و شیرین
که شاها تا ابد شاه جهان باش
ز مشرق تا به مغرب کامران باش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۰
نصیحت میکنم بشنو بر آن باش
به دل گر مستمع بودی به جان باش
چو ملک فقر میخواهی به همت
برو بر تخت دل سلطاننشان باش
به تن گر همچو انسان بر زمینی
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸
تو شمع مجلسی در بزم جان باش
بیا، می نوش و میر عاشقان باش
مرنجان دل ز من، استغفرالله!
خطا کردم که گفتم: مهربان باش
خیانت در طریق عشق کفرست
[...]
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
به جان خدمت کنم گفتا روان باش
جوابت هم رسانم شادمان باش
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست
بده منت بجان نه کامران باش
بدولت همچو دیگر بندگان باش
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۲ - رخصت کردن رام برت را با کفش چوبین و تعریف سلوک پادشاهی او
که تو در قلعه پیش مادران باش
به خدمتگاری شان پاسبان باش