فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
گروهی را که عزّ و جاه دارند
به دست خواری و سختی سپارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
همان دهها که گفتی چون قفارند
کنون از خرّمی چون قندهارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
که آنجا پیر و برنا شاد خوارند
همه کنغالگی را جان سپارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
زنان گفتار مردان راست دارند
به گفت خوش تن ایشان را سپارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
ترا نز شهریاران می شمارند
گروهی خود به مردت می ندارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
گروهی در تن من طمع دارند
ز کام خویش جستن جان سپارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
اگر چه صعب راهی پیش دارند
مران را گلشن و طارم شمارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
بتان و خوبرویان بی شمارند
که زلف از مشک و بر از سیم دارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
نه شاهان جهان باژت گزارند
دل و دیده بفرمان تو دارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین
کجا این را به نکته برشمارند
پس از ما بر نگارستان نگارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
غریبان را غریبان یاد آرند
که ایشان یکدگر را یادگارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان
گروهی ناوک و ژوپین سپارند
به زخمش جوشن و خفتان گذارند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
کنون نیکان چو گلها در بهارند
بداندیشان چو گلبن پر ز خارند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
هژبرانی که شیران شکارند
به پای خود پیام خود گذارند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانه شکار
بسا ناگشته را کز در درآرند
سپهر و دور بین تا در چه کارند
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
همه از عشقِ تو حیران و زارند
بجز تو در همه عالم ندارند
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۵) حکایت سؤال کردن آن مرد دیوانه از کار حق تعالی
نگاری کان زنان بر دست دارند
اگرچه زان نکوئی چون نگارند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید
حقیقت ذات جمله بیقرارند
اگرچه جمله در دیدار یارند
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۳ - جواب دادن منصور بایزید را
همه در دست من گریان و زارند
همه از شوقم اینجا بیقرارند