گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

برون آرند ماران را ز سوراخ

به افسونها کنندش رام گستاخ

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن

 

بدین امّید‌های شاخ در شاخ

کرم‌های تو ما را کرد گستاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم

 

پرنده مرغکان گستاخ گستاخ

شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار

 

گَهی سوی درختان دید گستاخ

که گویی مرغ شد پرید بر شاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را

 

رضا دادش که در میدان و در کاخ

نشیند با ملک گستاخ گستاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

به سیم دیگران زرین مکن کاخ

کزین دین رخنه گردد کیسه سوراخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

بُخار تلخ شیرین بود گستاخ

چو شیرین شد رطب، خار است بر شاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد

 

ز جای گوسفندان تا در‌ِ کاخ

دورویه سنگ‌ها زد شاخ در شاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین

 

ز مجروحی دلش صد جای سوراخ

روانش بر هلاک خویش گستاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار

 

من آیم خود به خدمت بر سر کاخ

زمین بوسم به نیروی تو گستاخ

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

بپرس از عقل دور‌اندیش گستاخ

که «‌چون شاید شدن بر بام این کاخ‌؟»

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه

 

ز چشم تو باستادست بر شاخ

باستغفار گردد با تو گستاخ

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

بجست از پس بسوی موش گستاخ

مگر بس تنگ بود آن موش‌سوراخ

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

هزاران مرغ گوناگون گستاخ

بسوی آشیان پرّان بهر شاخ

عطار
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

چه سود از دزدی آنگه توبه کردن

که نتوانی کمند انداخت بر کاخ

بلند از میوه گو کوتاه کن دست

که کوته خود ندارد دست بر شاخ

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰

 

چه سود از دزدی آنگه توبه کردن

که نتوانی کمند انداخت بر کاخ

بلند از میوه گو کوتاه کن دست

که کوته خود ندارد دست بر شاخ

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode