گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

نمی خواهم که با من هیچ یاری همنشین گردد

که می ترسم دلش ز اندوه من اندوهگین گردد

چو اندوه دل محزون من تسکین نمی یابد

چه حاصل زانکه چون من دیگری را دل حزین گردد

سواد دیده را مردم تو بودی کی بود یارب

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode