گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱

 

ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم

غلط بود آن چه من دیدم خطا بود آن چه من کردم

اگر از محنت غربت بمیرم جای آن دارد

که بهر چون تو بدخوئی چرا ترک وطن کردم

اگر از تربتم بوی وفا ناید عجب نبود

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۶

 

زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم

ندید از برق نی ظلمی که من بر خویشتن کردم

اگر می بود در دل آفتاب روشنی می شد

دم گرمی که من چون شمع صرف انجمن کردم

زدم پای سلامت آنقدر بر سنگ از غیرت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode