گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۵

 

ز راه دوستی گفتم: دلم را چاره بر باشی

چه دانستم که در کارم ز صد دشمن بتر باشی؟

دل سخت تو کی بخشد بر آب چشم بیدارم؟

چو آنساعت که من گریم تو در خواب سحر باشی

گرم روزی دهی کشتن به زاری، بنده فرمانم

[...]

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۰

 

فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی

تویی آن چشم را مردم اگر روشن گهر باشی

به همت می توانی قطع کردن آسمان ها را

چرا با این چنین تیغی نهان زیر سپر باشی؟

روان شو چون شراب صبح در رگهای مخموران

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱

 

چو یاقوت از زمین هم در وطن گر پست تر باشی

ازان بهتر که در غربت به روی تخت زر باشی

به تعریف پدر شد منحصر حرف تو در مجلس

چه خواهی گفت اگر مانند عیسی بی پدر باشی

طغرای مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۴

 

چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی

به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی

ره از خویش رفتن راست تا درگاه دل باشد

ز حال دل خبر یابی گر از خود بی خبر باشی

گذارد تیغ قاتل همچو موج از گرمی خونم

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۴

 

توکز رخ شمع طور و چشم جان، نور نظر باشی

چه خواهد شد سرت گردم، شب ما را سحر باشی؟

دو عالم از فروغ روی او، یک چشم بینا شد

نبینی روی هجران را، اگر صاحب نظر باشی

سروش مقدم جانان رسید، از بال پروازت

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode