گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۹

 

دل آسوده در زیر فلک پیدا نمی‌گردد

ز شورش قطره‌ای گوهر درین دریا نمی‌گردد

فلک را نقطه خاک از سکون در چرخ می‌آرد

تو تا ساکن نگردی دل جهان‌پیما نمی‌گردد

به قدر آشنایان دل ز خلوت می‌کند وحشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۰

 

سفیدی پرده‌دار چشم خون‌پالا نمی‌گردد

کف دریا ز طوفان مانع دریا نمی‌گردد

ز شوق پای‌بوس بحر در سر آتشی دارم

که سیل من غبارآلود از صحرا نمی‌گردد

مکن با عشق ای عقل گران‌جان دعوی بینش

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

ز راه عشقبازی این دل شیدا نمی‌گردد

که هرگز از طریق خویشتن دریا نمی‌گردد

تواند آدمی شد اولیا، عارف شدن مشکل

شود خون شیر در پستان ولی صهبا نمی‌گردد

به خوش‌چشمی کسی صاحب‌نظر کی می‌تواند شد

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode