حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۱
مرا با دوست می افتد به هر وقتی و هر حالی
ملاقاتی نمی گویم به هر ماهی و هر سالی
نظر بر هر چه اندازم جمال دوست می بینم
خیالش پیش چشم من بر استد هم چو تمثالی
کسی را دوست می دارم که گر مشاطه حسنش
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۰
سرم بیدولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
که حور نرگسین چشمی و ماه عنبرین خالی
خوشا چشمی که روز و شب تواند دید روی تو
که میمون طالع و بخت و همایون طلعت و فالی
نجستم هیچ ازین دنیا به غیر از دیدن رویت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۰
به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی
جهان تنگ آسودن دل پر میکند خالی
نقوش وهم و ظن در هر تأمل میشود باطل
خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی
نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۱
رمی’ بیتابیی، تغییر رنگی،گردش حالی
فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی
به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن
پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی
بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه
معاد کل دو قسم آمد یکی نازل یکی عالی
یکی منزل طبیعت دان ودیگر گوهر والا
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام
زجاه محض تصویری زمجد صرف تمثالی
بدوش هوش دراعه بجسم روح سربالی
شود اقبال اگر مرئی تو آن فرخنده اقبالی
بکن شکرانه ایزد تعالی شانه العالی
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه
خموش افتاده ای جان برادر! در چه احوالی
بود در قتلگه پهلوی اکبر جای تو خالی