سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن
شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی
که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی
غریب از جاه طورانی ز نافرمانی لشکر
به دست دشمنان درمانده اندر چاه ظلمانی
سپاه بیکران داری ولیکن بی وفا جمله
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷
بیا تا اهل معنی را درین عالم به غم بینی
بیا تا لطف ربانی و احسان و کرم بینی
بیا تا سوز مشتاقان و راه بیدلان بینی
ز اوتادان و ابدالان علم اندر علم بینی
همه صحرای روحانی پر از مردان حق بینی
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
جهانی کاندرو هر دل که یابی پادشا یابی
جهانی کاندرو هر جان که بینی شادمان بینی
درو گر جامهای دوزی ز فضلش آستین یابی
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳
نبودی دین اگر اقبال مرد مصطفایی را
نکردی هرگزی پیدا خدای ما خدایی را
رسول مرسل تازی که برزد با وی از کوشش
همین گنج زمینی را همان گنج سمایی را
گواهی بر مقامی ده که آنجا حاضران یابی
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۸
کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد
گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت
نشان بینشانی را نشان او نشان گردد
به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹
نمیداند مگر آنکس مراد از کشف حال آید
که کشف حال را در حال بیحالی زوال آید
زوال حال آن باشد کمال حال بیحالان
که درگاه زوال حال بیحالان مجال آید
اگر چه هر که در کوی هدی باشد به شرع اندر
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۱
اگر پای تو از خط خطا گامی بعیدستی
بر تخت تو اندر دین بر از عرش مجیدستی
وگر امروز طبع تو ز طراری نه طاقستی
وگر غفلت ز رزاقی زر فرد آفریدستی
ز عشق آن یکی سلطان طاعت شادمان بودی
[...]
