گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۵

 

غم دل زان خورم کانجاست آن بالای چون سیمش

وگر نه دل که دشمن شد مرا، چه جای تعظیمش

دهانش میم مقصود است و صد سبق از غمش خواندم

نشد ممکن که یک روزی نهم انگشت بر میمش

هزاران جان مسکینان دو نیم است از دهان او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

رخت کز خط مشکین شد مزین صفحه سیمش

همانا در جفاکاری نوشتی لوح تعلیمش

فتاد اندر کشاکش دل ز چشم و ابروی شوخت

به تیغ غمزه کن جانا میان هر دو تقسیمش

متاع جان همی خواهی ز من گر خود نمی آیی

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode