گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

چه خوش بود آن شبی کز در در آمد یار مهرویم

رخش بوسیدم و لب هم، دگرها را نمی گویم

مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا

چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم

کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۱

 

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم

منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم

مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۶

 

منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم

مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

وگر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم

که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم

بغمزه می رباید دل بابرو می ستاند جان

چه چشمست آن چه ابرو کشته آن چشم و ابرویم

بپیکانش گرانی بر تن بیمار می خواهم

[...]

فضولی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم

به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم

ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب

چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم

حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۵

 

نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم

سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم

از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر

که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم

بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱

 

چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد سویم

مگر فردا کشد رنگ خجالت پرده بر رویم

اقامت چون توان کردن، چو آمد نوبت پیری؟

درین میدان قد خم گشته چوگانست و، من گویم!

چنان در بستر افتادگی بر خویش میبالم

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

صبا آورد دوش از میر عالی نامه‌ای سویم

که از هر جانبی دوران دری بگشاد بر رویم

پی تسلیم جا دارم به سر چون خط پیشانی

که هر حرفش کلیدی شد به قفل چین ابرویم

معطر ساخت چون عنبر سواد او دماغم را

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۶

 

به هر جا رفته‌ام از خویشتن راه تو می‌پویم

اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم

هوای ناوکی دارم ‌که هر جاگل‌ کند یادش

ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم

به مضراب خیالی می‌کند توفان خروش من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷

 

فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم

رگ خواب است چون مخمل ز غفلت هر سر مویم

به رنگ پرتو خورشید عالم را به زرگیرم

اگر میل پر افشانی نماید رنگ از رویم

ورق‌گردانده است از معنی تحقیق لفظ من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

 

نه لفظ از پرده می‌جوشد نه معنی می‌دهد رویم

همان یک رفتن دل می‌کند گرد آنچه می‌گویم

مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من

چو تخم اشک می‌کارم گداز ناله می‌رویم

به چندین ناز خونم می‌چکد در پردهٔ حسرت

[...]

بیدل دهلوی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۶ - و برای او همچنین

 

از این گلزار ناکامی گل عشرت نمی‌بویم

نمی‌خواهم که باشد زرد از راه طمع رویم

بسازم یا بسوزم درد دل با کس نمی‌گویم

سبکباری همان از آمد و رفت جهان جویم

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode