گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله

 

مرا تُرکی‌ست مشکین‌ موی و نسرین‌ بوی و سیمین‌بر

سُها لب، مشتری ‌غبغب، هلال ‌ابروی و مه‌پیکر

چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ

بود گل‌بیز و حالت‌خیز و سِحرانگیز و غارتگر

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام

 

غلاما عید چون شد دو بنه بر دو کفم ساغر

یکی زرد و یکی گلگون یک از درغم یک از خلر

مگو خواجه کند مستی زبس نوشیدمی دیگر

چو تشریف جهان داور رسد با عید جان پرور

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - میرغضنفرفر

 

توئی ای عارض جانان، توئی ای طلعت دلبر

دل انگیز و فرح خیز و طرب بیز و روان پرور

تو را زلف و رخ و چشم و لب است و من ز غم دارم

سرشکی سرخ و رنگی زرد و کامی خشک و چشمی تر

ز مستوری و مهجوری و رنج دوریت ما را

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - داور فرخ رُخ

 

صباح عید بازآمد به فیروزی و فال و فرّ

فرح خیز و طرب بیز و الم ریز و روان پرور

بود کز در، درآیی مرمرا ای لعبت سیمین

خرامان و غزلخوان و خوی افشان و طرب آور

ز مستوری و مهجوری و رنج دوریت ما را،

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه

 

برو جان برادر نزد بابت ساقی کوثر

که من هم از قفایت می رسم تا ساعت دیگر

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۵ - واقعه یازدهم عاشوراء

 

نشسته سر به زانو حضرت زهرا لب کوثر

فشاند اشک ماتم هر زمان از دیده پیغمبر

نهاده سبحه طاعت ز کف کروبیان یکسر

مگر شمر لعین برده سر بی‌چادر و معجر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۵ - واقعه یازدهم عاشوراء

 

سکینه خورد چون سیلی ز دشت شمر بداختر

دل افلاک خون گردید و شد بیرون ز چشم تر

سبب جستند خیل قدس نزد خالق اکبر

که یارب این تزلزل چیست برپا شد مگر محشر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۶ - واقعه زمین کربلا

 

شوی داخل چو اندر روضه دلبند پیغمبر

به طور حرمت از پایین پای قبر او بگذر

که از بالای سر هرگز نباشد قدر او کمتر

نما خشنود لیلا را بنه بر خاک پایش سر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۶ - واقعه زمین کربلا

 

به سیر حجله‌گاه قاسم پا در حنا بگذر

مبارک باد بر گو دیده را کن ز اشک ماتم تر

مجسم بین نشسته نوعروس نیلگون معجر

ز خون کرده سرانگشتان خود بهر خضاب احمر

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین

 

دمی ای تابع حرص و هوا از خویش یادآور

خیال جمعی ار داری مکن در جمع سیم و زر

چه خواهی کرد در میزان عدل حضرت داور

تو را کامروز در خاطر نباشد خوف از محشر

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

خبر بردند نزد میر اعظم کاندرین کشور

بشوریدند کشوریان بروی مرزبان یکسر

ضیاء الدوله را بستند بر رخسار راحت در

برآشفتند با وی سفله ای چند از بد اختر

چو بشنید این خبر جوشید میر از خشم چون تندر

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode