گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

بچشم همت خویش ار بخواهی دید کیوان را

بجز در میخ نعل مرکب میمون خون منگر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

کسی کو نیک بختی را نداند تا کجا جوید

ندا آید ز درگاه تو کاینجا جوی و درمگذر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

جهان فری ندارد بی تو خاصه حضرت صدرت

گر از من باورت ناید بپرس از عام و از لشکر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

گر انسان بنده احسان بود بر هر که چشم افتد

تو آنرا بی گمان جز بنده احسان خود مشمر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

چو دوزخ بود حضرت بی تو و مالک فراق تو

شراب هجر تو غسلین و سوز شوق تو آذر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

کنون حضرت چو جنت گشت و شد رضوان وصال تو

نسیم خلد تو غلمان و کف راد تو کوثر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

شوند اکنون بجاه تو رعیت در پناه تو

چو اهل جنت آسوده ز گوناگون بلا و شر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

بقای عمر تو خواهند و جاه و دولت صاحب

که هر دو جاودان بادند برخوردار یکدیگر

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

الا تا در دل هر باب حرمت جوی در گیتی

بود فرزند حرمت دار و انده زای و عیش آور

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح صاحب عادل ضیاء الدین

 

دل باب تو بادا از تو با شادی و بی انده

تو آن فرزند با شادی و بی اندوه تا محشر

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امام فاضل شمس الدین ابوافتح النطنزی

 

زهی در یای گوهر بخشش موج انگیز پهناور

نه آنرا غایت و پایان نه انرا ساحل و معبر

فرازش عنبر و عود نشیبش لؤلؤ و مرجان

هوا یش صافی و روشن زلالش عذب و جانپرور

فلک باقدر او پست و زمین در جنب او ذره

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیده در مدح معزالدین و الدنیا ابوالحارث سنجر بن ملکشاه و میرمیران قطب‌الدین

 

به فر دولت میمون به فضل ایزد داور

به فال فرخ اختر به سعی گنبد اخضر

همه عالم ز مشرق تا به مغرب کرد مستخلص

معزالدین و الدنیا خداوند جهان سنجر

جهانداری که چون گویند گاه خطبه نام او

[...]

عبدالواسع جبلی
 

عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » مدح معزالدین سلطان ابوالحارث سنجر سلجوقی

 

زهی شاهنشه اعظم زهی فرمانده کشور

زهی دارندهٔ عالم زهی بخشندهٔ افسر

زهی جمشید داد و دین زهی خورشید تحت دین

زهی مولای انس و جان زهی دارای بحر و بر

زهی شایستهٔ مسند زهی بایستهٔ خاتم

[...]

عبدالواسع جبلی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - قصیده

 

رخ و زلف و لب و چشم و خط و خال تو ای دلبر

ز من بردند لهو و هوش و صبر و عیش و خواب و خور

مرا هست از غم و تیمار و درد و داغ هجرانت

به کف باد و به سر خاک و به چشم آب و به دل آذر

منم روز و شب و سال و مه از سودای عشق تو

[...]

فلکی شروانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح و ستایش بهرام شاه و تهنیت پیروزی او بر سوری گوید

 

سزد گر جبرئیل آید بر این پیروزه گون منبر

کند آفاق را خطبه بنام شاه دین پرور

بنازد قالب چتر و بیازد قامت رایت

ببالد پایه تخت و بخندد پایه افسر

فلک را کله بر بندد ز طاوسان فردوسی

[...]

سید حسن غزنوی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

 

ازین پس بادبان ابر در خون آشنا کردی

اگر حکم شهنشاهی فرو نگذاشتی لنگر

شدی طشت فلک پر خون ز حلق دشمنان شه

زمین چون گوی فصادان که درغلتد به خون اندر

ظهیری سمرقندی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۴

 

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر

پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر

تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی او را

وگر تو کژ نهی او را به استیزت کند کژتر

ز بابا بشنو و برجه که سلطانیت می‌خواند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

 

مرا آن اصل بیداری دگرباره به خواب اندر

بداد افیون شور و شر ببرد از سر ببرد از سر

به صد حیله کنم غافل از او خود را کنم جاهل

بیاید آن مه کامل به دست او چنین ساغر

مرا گوید نمی‌گویی که تا چند از گدارویی

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨١ - قصیده در مدح

 

زهی حیران ز قد و خط و دندان و لب دلبر

بباغ و راغ سرو و گل ببحر و کان در و گوهر

شود خادم لب و دندان و روی و موی آن مه را

گهی یاقوت و گه گوهر گهی کافور و گه عنبر

نباشد چون بر و بالا و موی و روی او هرگز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

تعالی الله چه رویست آن که دارد ترک سیمین بر

ندیده چون خیال او بتی هرگز بخواب اندر

تماشاگاه جانها را بباغ حسن او صانع

بگرد چشمه حیوان نبات انگیخت چون شکر

پی مور است بر شکر خطش یا دود بر آتش

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode