گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱۱

 

مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوی سرگردان

بیا، ای ترک و چوگانی بدین سرگشته در گردان

همه شب جان من گردانست گرداگرد رخسارت

بدانگونه که باشد گرد گل باد سحر گردان

سرت گردم، زمانی گوش کن بر ناله های من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان

چو گردانیده سرگشته ام سرگشته تر گردان

من از جان ناامیدم تیر خود بر من مکن ضایع

اگر داری دوایی صرف بیمار دگر گردان

در آور جلوه تا خون دل ما ریزد از مژگان

[...]

فضولی
 
 
sunny dark_mode