گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد

بسا عاشق که درپایش، بدست خود سر اندازد

بجانم در زند آتش ، چو زلفش عنبر افشاند

دلم را آب گرداند، چو لعلش شکّر اندازد

هزاران گردن افرازان سر برکرده از هر سوی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷

 

اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد

چو ذره آفتاب جان به پای او سراندازد

اگر شهباز عقل کل کند پرواز در کویش

ندیده همچنان جزوی که از حیرت براندازد

حجاب دیدهٔ مردم خیال پردهٔ وهم است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد

به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد

صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم

ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد

ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد

[...]

حکیم سبزواری
 
 
sunny dark_mode