گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم

به هر سو چشمه ای ، خواهد روان شد از سرِ خاکم

به امیدی که جا در پهلویش سازم شدم راضی

که ریزد خون من چون صید و بر بندد به فتراکم

شدم از خاکساران در میخانه وه کآخر

[...]

فضولی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۷

 

غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم

سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم

ز خواب نیستی در حشر از آن سربر نمی آرم

که می ترسم کند گرد خجالت زنده در خاکم

چه به از شهپر توفیق باشد مرغ بی پر را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۸

 

نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم

اگر هم خنده گل نیستم هم گریه تاکم

ز عشق است این که دارم در نظرها شوکت گردون

چو این تیغ از کفم بیرون رود یک قبضه خاکم

ندارم در نظرها اعتبار نقطه سهوی

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸

 

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم

طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم

به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن

که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم

رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۳

 

دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم

تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم

گزند هستی باطل علاجی نیست جز مرگش

ز بی‌تاثیری اقبال سم گل کرده تریاکم

هوا تازی به خاک ذلتم پامال می‌دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

حکایت‌ها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده‌ام بینی بگو با جان غمناکم

به راهت ای شکارافکن منم آن ناتوان صیدی

که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکم

مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode