گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۴

 

نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر

چه زنگ از خاطر من گردش افلاک بردارد؟

زبان دعوی طوفان، روایی آنقدر دارد

که عاشق آستین از دیده نمناک بر دارد

بغل واکرده چون زخم از جگر خونم به راه افتد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۵

 

چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟

چه گرد از روی برگ تاک، اشک تاک بردارد؟

نمی اندیشد از زخم زبان چون عشق کامل شد

که سیل تندرو از راه خود خاشاک بردارد

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode