گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹

 

دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی

مگردان روی از من تا ز قربان رونگردانی

دم خون ریختن از دیدن رویت مکن منعم

که کس در حالت بسمل نبندد چشم قربانی

بدین حسن ای شه خوبان نه جانان خوانمت نی جان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - ایضا فی مدیحه

 

بده داد طرب چون شد بلند از لطف ربانی

به نامت خطبهٔ دولت برایت رایت خانی

علم برکش چو استعداد فطری بی‌طلب دادت

مکین حکم و تاج سروری و چتر سلطانی

به عشرت کوش کز هر گوشه می‌بینم چو ماه نو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مختارالدوله العلیه میرزامحمد کججی گفته

 

به شاه شه نشان تا باشد ارزانی جهانبانی

به آن دستور عالیشان وزارت باد ارزانی

وزارت با چه با شاهانه اقبالی که در دوران

مهم آصفی را بگذراند از سلیمانی

اگر این آصفی می‌بود این بر خیارا هم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - وله ایضا من بدایع افکاره

 

از آنم شکوه است از طول ایام پریشانی

که پایم کوته است از درگه نواب سلطانی

به تنگ آورده‌ام خاصان دیوان معلی را

من دیوانه از عرض حکایت‌های طولانی

به این امید کان افسانه‌ها چون بشنود سلطان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - در مرثیه یکی از خواتین فرماید

 

همای آشیان سلطنت شهزاده سلطانم

مه خورشید پرتو مه چه رایات سلطانی

مهین بانو که بر تخت تجرد داشت چون مریم

ببر تشریف لم یمسسنی از بس پاکدامانی

به عزم گلشن فردوس زرین محملش ناگه

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در ستایش علی (ع)

 

دلم دارد به چین کاکلش سد گونه حیرانی

به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی

ز ما سد جان نمی‌گیری که دشنامی دهی ز آن لب

به سودای سبک‌روحان مکن چندین گرانجانی

چوکان در سینه دارم رخنه‌ها از تیغ بدخویی

[...]

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - نکوهش اهل ریا و ستایش علی‌بن موسی‌الرضا علیه‌السلام

 

دلم بگرفت ز آیین ریاپوشان پالانی

روم از کاروان ناله دزدم دلق عریانی

گهی چون باد برخیزم به پابوس تهی گردی

گهی چون زلف وا افتم در آغوش پریشانی

همه قلبند اما قلب میزانی نه انسانی

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴

 

نبرد از دل غمی نظاره گل‌های بستانی

ز لاله داغ دل افزود و از سنبل پریشانی

شکفته رویم ار بینی، نپنداری که خوشحالم

که در زیر غبار غم نهان شد چین پیشانی

به خاک افشاند بخت بد چو برک گل پر و بالم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳

 

چه نیکو گفت با گردن‌کشی سر در گریبانی

که ما را نیز در میدان دلتنگی‌ست جولانی

ز بی‌برگی متاع خانه من نیست غیر از این

به جز بلبل نباشد آشیان را برگ و سامانی

گل رخساره‌ات آب دگر دارد، سرت گردم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۴

 

گرانی می‌کند بر خاطرش یادم، نمی‌دانم

که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷

 

مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی

چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟

منه زنهار دل بر مهلت صد ساله دنیا

که آخر می شود، چندان که یک تسبیح گردانی

ترا گردند چون پروانه گرد سر پریزادان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸

 

کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی

که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی

غزال از دور باش وحشت من راه گرداند

مرا در دامن صحرا نمی باید نگهبانی

کند بر دیده سودایی من شهر را زندان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶

 

دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی

بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی

ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را

که ده روزست سالی موسم این دانه افشانی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷

 

دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی

بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی

ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را

که ده روزست سالی موسم این دانه افشانی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰

 

عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی

که گل‌ها می‌توان چید از بهار غنچه پیشانی

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱

 

نمی شد نو خط دیوان ما، رشک گلستانی

ز بسم الله بر سر گر نمی زد شاخ ریحانی

پریزادی ست این مجموعه کایام طفولیت

ز هر سو در دهان ام الکتابش داده پستانی

بود گیسوی سطرش باعث جمعیت خاطر

[...]

طغرای مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۴

 

ز رویت حاصل عشاق حیرانیست حیرانی

از آن زلف و از آن کاکل پریشانی پریشانی

ز بزم عشرت وصلت همه حرمان و نومیدی

ز جام شربت هجرت همه خون دل ارزانی

ندانستم که مه رویان بعهد خود نمیپایند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

بسی شوق تو در دل هست و می‌‏دانم که می‌‏دانی

که هم نادیده می‏‌بینی و هم ننوشته می‏‌خوانی

نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

بسی شوق تو در دل هست و می‌‏دانم که می‌‏دانی

که هم نادیده می‏‌بینی و هم ننوشته می‏‌خوانی

نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۲

 

هنوزم می‌خلد در دل خیال نوک مژگانی

هنوز آشفته دارد خاطرم زلف پریشانی

خیال زلف او را شب همه بر گرد دل دارم

که تا بینم بیاد او مگر خواب پریشانی

ببویی کز تو می‌آرد صبا بر هم خورد گلشن

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode