گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

ازین ویرانه تر می خواستم ویرانه خود را

ازین ویرانه بیرون می برم دیوانه خود را

حریفان نشئه مهر و محبت را نمی دانند

به دست دشمن خود می دهم پیمانه خود را

نه مورش خاید از سختی نه مرغش چیند از تلخی

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۰

 

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را

فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲

 

فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را

فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را

فروغ شمع ازان گرد سر پروانه می گردد

که از خاکستر خود ریخت رنگ خانه خود را

ز بس ترسیده است از چشم شور خاکیان چشمم

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

به ناز و غمزه خود آموختم جانانهٔ خود را

به دامن تیز کردم آتش پروانهٔ خود را

نه جرم چشمه‌ساران بود و نه تقصیری از باران

که من دانسته در آتش فکندم دانهٔ خود را

نه چاکی در دل و نه رخنه‌ای در سینه، کو سیلی؟

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

چه گویم با کسی راز دل دیوانه خود را

که خوابم می برد گر سرکنم افسانه خود را

سرانجام خیال توتیای غیرتی دارم

به چشم خود کشم خاکستر پروانه خود را

غبار خاطرم خوش گریه آلود است می خواهم

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

چراغان کرده ام از داغ دل، ویرانهٔ خود را

که چون پروانه، در رقص آورم دیوانهٔ خود را

فروغ شمع من، خاصیت بال هما دارد

مرصع پوش، در محفل کند، پروانهٔ خود را

به جرم اینکه دایم از سبو چشم طمع دارد

[...]

حزین لاهیجی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳

 

به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را

به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را

فرو ماندند اطبای جهان از چاره‌ام آخر

به دردی یافتم درمان، دل دیوانه خود را

ز سودایت چنان بد نام گشتم در همه عالم

[...]

خالد نقشبندی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

به چنگ آرم شبی گر طره جانانهٔ خود را

بپرسم مو به مو حال دل دیوانهٔ خود را

اسیر دانهٔ خال لب یارم من ای زاهد

مکن دام دل من سبحهٔ صددانهٔ خود را

کجا منت کشم از ساقی تا مشفق گردون

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode