گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در وعظ و حسن تخلص به نعت پیغمبر اکرم و تخلص به مدح ناصر الدین ابراهیم

 

دلا از جان چه برخیزد؟ یکی جویای جانان شو

بلای عشق را گر دوست داری دشمن جان شو

خرد را از سر غیرت قفای خاک پاشان زن

هوا را از بن دندان حریف آب دندان شو

تو را هم کفر و هم ایمان حجاب است ار تو عیاری

[...]

خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۴

 

اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو

بر خویشان و بی‌خویشان شبی تا روز مهمان شو

مرو ای یوسف خوبان ز پیش چشم یعقوبان

شب قدری کن این شب را چراغ بیت احزان شو

اگر دوریم رحمت شو وگر عوریم خلعت شو

[...]

مولانا
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۵

 

بیا در بزم عشق ای دل حریف درد جانان شو

برافشان جان بروی یار و از سر تا قدم جان شو

اگر ذوق و صفا خواهی نثار دوست کن جانرا

وگر کیش وفاداری به تیر عشق قربان شو

چو شاه عشق با چوگان سوی میدان جان آمد

[...]

حسین خوارزمی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۲

 

نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو

ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو

برآر از عالم تمثال امکان رخت پیدایی

تو کار خویش‌ کن گو خانهٔ‌ آیینه ویران شو

جمال بی‌نشان در پردهٔ دل چشمکی دارد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode