گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸

 

ز فَرّ باد فروردین جهان چو خلد رضوان شد

همه‌ حالش دگرگون‌ شد همه‌ رسمش دگرسان شد

توانگر گشت و خوش‌طبع و جوان از عدل فروردین

اگر درویش‌ و ناخوش طبع و پیر از جور آبان شد

حلی بست و حلل پوشید باز اندر مه نیسان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

به فرمان تو یک لشکر ز ایران سوی توران شد

به تیغ و تیر آن لشکر همه توران چو ایران شد

به شیر آهنین دندان سپردی مرغزاری را

چرا در مرغزار شیر روبه تیز دندان شد

براندی هم سوی توران زدست خویشتن بازی

[...]

امیر معزی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد

بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد

بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم

نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد

مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل

[...]

فضولی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

تنم از داغ حسرت رشک آتشگاه گبران شد

ز فیض نوبهار غم سرا‌پایم گلستان شد

به آب عافیت گفتم غبار درد بنشانم

نظر در دیده‌ام اشک و نفس در سینه طوفان شد

به یاد گلرخی شب با حریفان می‌زدم ساغر

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸

 

رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد

لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد

خط سبزی برون آورد لعل آبدار او

که از غیرت سیه عالم به چشم آب حیوان شد

در آن تنگ دهن زان عقد دندان حیرتی دارم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲

 

ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد

از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد

نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد

چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم

که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد

بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب

 

به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد

امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد

زهی ذاتی که مداح است جبریلش چو پیغمبر

زهی ذاتی که عقل اولش طفل دبستان شد

نفس از یاد او روشنگر آئینه دلها

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۲

 

رم وحشی نگاه من غبارانگیز جولان شد

سواد دشت امکان شوخی چشم غزالان شد

به ذوق جلوهٔ او از عدم تا سر برآوردم

چو توفان بهار از هرکف خاکم‌گریبان شد

خموشی را زبانها می‌دهد اعجاز حسن او

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۳

 

قیامت خنده‌ریزی بر مزار من‌ گل ‌افشان شد

ز شور آرزو هر ذرّهٔ خاکم نمکدان شد

به شغل سجدهٔ او گر چنین فرسوده می‌گردد

جبین درکسوت نقش قدم خواهد نمایان شد

ندانم در شکست طرهٔ مشکین چه پردازد

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ندارد مرگ هر کس کشته آن تیر مژگان شد

نباشد حسرت آن دل را که در کوی تو قربان شد

در این گلزار چون دلتنگ گردی لب ز هم مگشا

که عمرش رفت بر باد فنا چون غنچه خندان شد

دلم چون خال دست از کنج آن لب برنمی‌دارد

[...]

قصاب کاشانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۵ - فرار اشراف از اصفهان

 

ز تیغ خسرو صاحب قرآن سلطان داراشأن

به گاه رزم چون اشرف گریزان روز میدان شد

طلب از هرکسی مشتاق کردم سال تاریخش

خرد گفتا ز تیغ پادشاه اشرف گریزان شد

مشتاق اصفهانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

دل اسباب طرب گم کرده در بند غم نان شد

زراعتگاه دهقان می شود چون باغ ویران شد

گرفتم کز تغافل طاقت ما باج می گیرد

حریف یک نگاه بی محابای تو نتوان شد

تو گستردی به صحرا دام و از رشک گرفتاری

[...]

غالب دهلوی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - د‌ر مدح شجاع ا‌لسلطنه حسنعلی میرزا طاب ‌ثراه گوید

 

مگر شرمنده از تیغ شه و ابروی جانان شد

که امشب ماه عید اندر نقاب ابر پنهان شد

و یا ابراز پی ایثار بزم جشن عید شه

به‌رغم سیم ماه نو ز باران ‌گوهرافشان شد

و یا بهر مبارک‌باد عید از عالم بالا

[...]

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

ز ما پیر و جوان هرکس به میدان شد

در اول پی به خون و خاک یکسان شد

صفایی جندقی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در مدح سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (ع)

 

نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد

کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد

نه هر سنگ از بدخشان است لعلش می توان گفتن

بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد

جمال یوسف ار داری به حُسن خود مشو غرّه

[...]

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع

 

شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد

به خاک آستانش حضرت جبریل دربان شد

وجودش در تجلّی از عدم باشد بسی اقدم

حدوثش در حقیقت با قِدم یکرنگ و یکسان شد

زهی سودای باطل کی توانم مدح آن شاهی

[...]

وفایی شوشتری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

کتاب عارضش را تا سواد خط نمایان شد

ز مضمون براتش مور مهمان سلیمان شد

نگاه حیرت‌انگیزش بساط‌آراست شوخی را

رم چشم غزالان از خدنگ ناز مژگان شد

تماشای بهارستان رخسارش چسان سازم

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode