گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۱

 

تنی چند بید لرزان و روان ساکنی دارم

زمین بی قرار و آسمان ساکنی دارم

نمی آید ز ضعف تن، خدنگ آه من تا لب

که از دست توانایی کمان ساکنی دارم

چو گل در غنچهٔ طبعم به صد رنگ است حرف اما

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode