گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۰

 

نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم

هلال منخسف شد صیقل از آیینه تارم

نهفتم در رگ جان کفر را چون شمع، ازین غافل

که خواهد از گریبان سر برون آورد زنارم

به زور بردباریها به خود هموار می سازم

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲۵

 

ضعیف و ناتوان کرده است از بس دوری یارم

چو مغز استخوان در نی بماند تا ناله زارم

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۶

 

به زور شعلهٔ آواز حسرت‌ گرم رفتارم

چو شمع از ناتوانی بال پرواز است منقارم

اگر چه بوی‌ گل دارد ز من درس سبکروحی

همان چون آه بر آیینهٔ دلها گرانبارم

ز ترک هرزه‌ گردی محو شد پست و بلند من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

 

ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم

چکد آیینه‌ها بر خاک اگر مژگان بیفشارم

تغافل زبن شبستان نیست بی‌عبرت چراغانی

مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم

بنای نقش پایم در زمین نارساییها

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۴

 

فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم

به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم

چوکوهم بسکه افکنده‌ست از پا سرگرانبها

به سعی غیر محتاجم همه‌گر ناله بردارم

درین‌گلزار عبرت گوشهٔ امنی نمی‌باشد

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم

فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم

نخستم لطفها کردی و کشتی عاقبت زارم

چنان بود اول کارم چنین شد آخر کارم

صبا زان گل شمیمی گاهی آوردی و از شادی

[...]

مشتاق اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۸۹

 

من خونین جگر داغی که از هجران بدل دارم

ندارد مرهمی دیگر بغیر از وصل دلدارم

زگلزار سر کویش صباگر بشکند شاخی

ز شاخ حسرتش بر دل فتد هر لحظه صد خارم

چو ای صیاد سنگین دل نمودم در قفس منزل

[...]

نورعلیشاه
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

وفای عهد راجاوید اگر مانم نگه دارم

ولی دانم که ز اقسام جفا جبران کند یارم

غرور و قهر وی چندان قصور و عجز ما چندین

هلاکم گیر اگر الطاف او ناید مددکارم

به خام زلف بندی هر دلی کز غمزه بربایی

[...]

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

چنان اندر کمند طره جانان گرفتارم

که امید رهائی ره ندارد در دل زارم

ز عشق مورخط یار ومار زلف دلدارم

تو پنداری به گوشم رفته مور و در بغل مارم

اگر زاهد کند از عشق روی دوست انکارم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵

 

امیر المؤمنین حیدر مگر سازد سبکبارم

مگر آن شیر اژدر در گره بگشاید از کارم

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵

 

امیر المؤمنین حیدر مگر سازد سبکبارم

مگر آن شیر اژدر در گره بگشاید از کارم

بلند اقبال
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم

بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم

منت ای ماه دوهفته چو مام بچه گم کرده

همی از خویش و بیگانه ز هر سویی طلبکارم

ز خود خالی شدم چون نِی ز تو پر شد رگ و هم پی

[...]

غبار همدانی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹ - فیض‌الله‌جان

 

فروزد شمع رخسارش اگر در کلبه تارم

به آغوش تپش از بی‌خودی پروانه آثارم

یکی سرگشته‌ام در وادی عشق پری‌رویی

که جز اندوه و کلفت نیست دیگر یار غمخوارم!

ضیای مهر رخسارش به ایمانم کند دعوت

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode