گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳

 

نیامد وقت آن کز من بخواهی عذر آزارت؟

دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟

دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو

به ما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت

گمان بردم که می‌جوید دلت وصل مرا، لیکن

[...]

اوحدی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بحمدالله که بازم دیده روشن شد به دیدارت

گرفتم قوت جان از حقه لعل شکربارت

غبارآلوده می آیی و چرخ این آرزو دارد

کز آب چشمه خورشید شوید گرد رخسارت

کلاه دلبری کج نه سمند ناز جولان ده

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶ - ایضا له

 

زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت

ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت

بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در گلشن

قیامت افتد از قامت ز رعنایی رفتارت

به دام زلف هر سو دانه خالت عجب نبود

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت

کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت

به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم

که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت

هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب می‌آید

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۷

 

غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت

نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت

تو با آن قامت رعنا به هر گلشن که بخرامی

خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارت

ز شیرینی سرشک شمع نقل انجمن گردد

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode