میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
دلا بیطاقتی کم کن چو شیدا کردهای خود را
که امروز است یا فردا که رسوا کردهای خود را
ز انکار محبت خویش را بازی مده چندین
که بازیبازی ای دل، گرم سودا کردهای خود را
برای شکوه من رفتهای ای غیر، سوی او
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
رخش توفان حسن وآفت دوران درو پیدا
دلم یک قطره خون در عشق و صد توفان درو پیدا
قدش نورسته چون سرو و صنوبر، بار او پیکان
دلم بار صنوبر، زخم صد پیکان درو پیدا
مکن ای دزد دلها پیش مردم شانه کاکل را
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
خوشم کآتش زد امشب آه حسرت محفل ما را
اجل شاید به این تقریب یابد منزل ما را
حدیث عشق ما را ناکسی تا نشنود، خواهم
کسی غیر از سگ او نشنود درد دل ما را
تامل چیست، برکش تیغ و قتل ما غریبان کن
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
ببین کز حیله سازیها ز ره چون می برد ما را
که باز از وعده دارم گرم، بازار تمنّا را
به پیش آشنایان گفتم از لطفش، چه دانستم
که از بیگانگیها شرمساری میدهد ما را
مرا خواند برای قتل و من از شوق پندارم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
بیا ای قاصد از کویش، زغم آزاد کن مارا
پیامی گر نداری، از دروغی شاد کن مارا
همیگویی که آخر میدهم داد غریبان را
بیا اوّل شهید خنجر بیداد کن مارا
برو عهدی که با اغیار هم نو بستهای، بشکن
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
مشو با روی آتشناک، شبها شمع محفلها
که میسوزند بال آرزو پروانه دلها
دم مردن، به سختی جان من دل از تو برگیرم
مرا در کار آسان بین چنین افتاده مشکلها
فشاندم قطرههای اشک در کویش، چه دانستم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد
ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
چنان در جنگ داد بیوفایی داد آن بدخو
که نام آشتی نشنیده شرمآلود میگردد
به راه انتظارش هر دم از بیاعتمادیها
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
چو یار از من رمید، آرام جان من که خواهد شد؟
چو او نامهربان شد، مهربان من که خواهد شد؟
چو من از ناکسی بدخواه را هم رفتم از خاطر
به طعنه منفعلساز کسان من که خواهد شد؟
مرا بیطاقتی ناخوانده چون آرد به بزم تو
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
لبت در خنده با من، وز نگاهت جنگ میبارد
ندانم در چه فکری، خون ازین نیرنگ میبارد
من دیوانه با یادش چنان حیرانیی دارم
که آگه نیستم هرچند بر من سنگ میبارد
خیال آن لب و رخسارهام در دیده میگردد
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
ز بس کان سست پیمان در حق من بدگمان باشد
عجب دانم که دیگر در مقام امتحان باشد
دل خود را به کینم داده آن نامهربان عادت
به آن غایت که بعد از آشتی هم سرگران باشد
مرا در بزم سازد هر زمان از وعدهای خوشدل
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
ندانم پیش قاصد، حرف خودکامم چه خواهد بود
جواب اضطرابافزای پیغامم چه خواهد بود
در آغاز محبت، نیم کشت ناز او گشتم
ازین آغاز دانستم که انجامم چه خواهد بود
به سوی غیر بیند وقت می خوردن، درین حالت
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
بشارت باد رندان را که ایام فراغ آمد
صبوحی کرده هر کس با دف و نی سوی باغ آمد
ز هر سو مطربی مانند بلبل در ترنم شد
ز هر سو ساقیی چون لاله با زرین ایاغ آمد
کمال عشق و جذب آرزوی آشنا بنگر
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
... اهی چنین باشد
... اهی چنین باشد
فریب خویش دادن غایتی دارد، مرا تا کی
دگر تاب نشستن بر سر راهی چنین باشد
تکلف بر طرف، تا کی توان دیدن که بر رغمم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶
شوم از مدعی خوشدل، چو بینم از تو خشنودش
به امیدی که وصل آبی بر آتش میزند زودش
چو نتوان پیش مردم، خوارتر شد زین که من هستم
نمیدانم دگر از خواری من چیست مقصودش
ازو رنجیده غیر و میکند اظهار خشنودی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
چنان رفتم من بیاعتبار از خاطر شادش
که گر میبیندم صد ره، نمیآید زمن یادش
خوش آن ساعت که رحمش باز دارد چون ز آزارم
کند بیاعتدالیهای خویی، گرم بیدادش
بنای شهر بند عافیت کردم، ندانستم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
ز من در شکوه آن شوخ بلا بودهست، دانستم
رقیبان را سر جنگ از کجا بودهست، دانستم
به مجلس صحبت او با رقیبان گرم بود امشب
به ایشان پیش ازین هم آشنا بودهست، دانستم
در آغاز محبّت چند روزی کز وی آسودم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴
ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم
به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم
ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب
چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم
حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
هلاک جان خود زان غمزه خونخوار فهمیدم
به جانم کار دارد، از هوای کار فهمیدم
خراب مجلس دوشم، که از اغیار در مستی
شکایت گونهای کردی که صد آزار فهمیدم
گمان وعده دیدار او با کس نمیبردم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
گر از نوروز، نوشد ماتمم، خاطر مجوییدم
درین ماتم، به مرگ نو، مبارکباد گوییدم
چنان زین گلشن بیبرگ، بوی مرگ میآید
که هر گل با زبان حال میگوید: مبوییدم
چو با صد آرزو در سینه، جان دادم به ناکامی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲
ز بزمش با چنین خواری، نخواهم زود برخیزم
که پندارم اگر باشم دمی، خشنود برخیزم
پس از عمری که بنشینم به صد تقریب در بزمش
سوال از مدعای من کند تا زود برخیزم
برد چون رشکم از بزم تو، پنهان سوی من بینی
[...]