فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
مباد از بخت فرّخ آفرینم
اگر گیتی نه بر روی تو بینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
کنون هرگز نخواهمشان که بینم
که از بهر تو با ایشان به کینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
در این گیتی به جای او که بینم
بَرو بر، دیگری را کی گزینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
کجا هر گه که موبد را ببینم
تو گویی بر سر آتش نشینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
نه مِیْ گیرم نه با خوبان نشینم
نه جز وی در جهان کس را گزینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ز اندام تو باشد یاسمینم
ز گفتار تو باشد آفرینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
همی تا شادمانت باز بینم
بر آتش خسپم و بر وی نشینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
بتر زین کی نماید بخت کینم
که ویرو را همی در خواب بینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
تو بینی روشن و من نیز بینم
که من با تو به مهرم یا به کینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
چرا چندین به تنهایی نشینم
بلا تا کی کشم نه آهنینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
شوم با مادرت خرم نشینم
ترا با این همه تندی نبینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
به جان من که رامین را گزینم
که رویش را بهشت خویش بینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
نه روی ویس را هرگز ببینم
نه با کسها و خویشانش نشینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس
اگر روزی رخانش باز بینم
بدو بخشم همه تاج و نگینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
پذیرفتم که گر رویش ببینم
به دست او دهم تاج و نگینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
همی تا روی تو بینم چنینم
به پیش دادگر رخ بر زمینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
جهان را جز به چشم تو نبینم
تو باشی مایهٔ تخت و نگینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
چو سنگینه دلم چه آهنینم
که گیتی را همی بی او ببینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
درین سختی اگر من آهنینم
نمانم تا رخانت بازبینم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
نپندارم که روزی باز بینم
ترا شادان و بر تختت نشینم