جوابش داد کاین ما هم شنیدیم

درستی را بدان قایم ندیدیم

چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم

که از مقصود خود بویی ندیدیم

بسی زاری و دلتنگی نمودیم

بسی خواری و بی برگی کشیدیم

بسی در گفتگوی دوست بودیم

[...]

خرد دادیم و خر طبعی خریدیم

ادب دادیم و گستاخی گزیدیم

نه چندان ظلم کرد و ما کشیدیم

که دیدیم از کسی یا ما شنیدیم

بهر رنجی که ما اینجا کشیدیم

بهر دردی و اندوهی که دیدیم

به هر پر کان کسی پرد پریدیم

به هر تک کان کسی بدود دویدیم

بسی مردی بکردیم و چخیدیم

کنون نادیده بویی ناپدیدیم

بسی گفتیم و خاموشی گزیدیم

ز گویایی به خاموشی رسیدیم

بآخر چون به خوزستان رسیدیم

بدیناری صد آن صورت خریدیم

ز سرو و ماه بسیاری شنیدیم

ولی سروی چو ماه او ندیدیم

قرار دل ز دیدار است دیدیم

بسی اسرار از جانان شنیدیم

ز عشق خویشتن خود آفریدیم

جمال خود هر آیینه بدیدیم

جمال اندر جلال کل بدیدیم

حقیقت با خدای خود رسیدیم

ز بهر خود شما را آفریدیم

ز جمله آفرینش برگزیدیم

هر آن نقشی که بر دیده کشیدیم

به جز نور جمال او ندیدیم

به گرد نقطه چون پرگار گشتیم

به آخر هم بدان اول رسیدیم

چو قطره غرق بحر عشق گشتیم

[...]

بسی نقشی که بر دیده کشیدیم

به جز نور جمال او ندیدیم

به گرد نقطه چون پرگار گشتیم

به آخر هم بدان اول رسیدیم

بسی نقشی که بر دیده کشیدیم

به جز نور جمال او ندیدیم

چون کمالات را نهایت نیست

به آخر هم بدان اول رسیدیم

خوش آن کز گرد ره سویت رسیدیم

به دیده گردی از کویت کشیدیم

که ما عجز زلیخا را چو دیدیم

به تو عرض نیازش را شنیدیم

در آن منزل که ما اکنون رسیدیم

دم آخر ز یک تا صد که دیدیم