گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

لقب کرده‌ست روحا خویشتن را

به دل در راه داده اهرمن را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس

 

ببوسیدند هر دو ارغون را

پس آنگه بسدّین نوشین لبان را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر

 

شفیع انگیخت پیران کهن را

که نزد شه برند آن سرو بن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین

 

مهین بانو چو بشنید این سخن را

صلا در داد غم‌های کهن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین

 

به گردن برنهم مشکین‌رسن را

برآویزم ز جورت خویشتن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رأی زدن خسرو در کار فرهاد

 

چو شه بشنید قول انجمن را

طلب فرمود کردن کوه‌کن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر

 

نظامی گر ندید آن ناربن را

به دفتر در چنین خواند این سخن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی

 

گره بین بر سرم چرخ کهن را

به باید خواند و خندید این سخن را

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو

 

درید آن نامه گردن شکن را

نه نامه بلکه نام خویشتن را

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

برای حکم او بنهاد تن را

بسی تیمارداری کرد زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

نمود آن زن بدیشان خویشتن را

که شاهی چون بود شایسته زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدید از دور شوی خویشتن را

ز شادی سجده آمد کار زن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

تو کم باشی ز سگ بشنو سخن را

گر از سگ بیش دانی خویشتن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

بجای آورد آداب و سُنن را

نکو بنمود الحق خویشتن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی

 

اگر تو مرد آئی این سخن را

تو باشی همنشین آن سرو بن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس می‬خواست

 

خطابی آمد آن بی‌خویشتن را

که کرباست دهم اما کفن را

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

یکی زن بود پوشیده کفن را

چو شه زاده بدید از دور زن را

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode