فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
لقب کردهست روحا خویشتن را
به دل در راه داده اهرمن را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
پیام من نگو آن سیمتن را
شکسته زلفکان پر شکن را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
ببوسیدند هر دو ارغون را
پس آنگه بسدّین نوشین لبان را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
مکن غمگین به یافه خویشتن را
مده در خویشتن راه اهرمن را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
سپردم نام نیکو اهرمن را
علم کردم به زشتی خویشتن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر
شفیع انگیخت پیران کهن را
که نزد شه برند آن سرو بن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
مهین بانو چو بشنید این سخن را
صلا در داد غمهای کهن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین
به گردن برنهم مشکینرسن را
برآویزم ز جورت خویشتن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رأی زدن خسرو در کار فرهاد
چو شه بشنید قول انجمن را
طلب فرمود کردن کوهکن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر
نظامی گر ندید آن ناربن را
به دفتر در چنین خواند این سخن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی
گره بین بر سرم چرخ کهن را
به باید خواند و خندید این سخن را
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو
درید آن نامه گردن شکن را
نه نامه بلکه نام خویشتن را
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
برای حکم او بنهاد تن را
بسی تیمارداری کرد زن را
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
نمود آن زن بدیشان خویشتن را
که شاهی چون بود شایسته زن را
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بدید از دور شوی خویشتن را
ز شادی سجده آمد کار زن را
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار
تو کم باشی ز سگ بشنو سخن را
گر از سگ بیش دانی خویشتن را
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ
بجای آورد آداب و سُنن را
نکو بنمود الحق خویشتن را
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی
اگر تو مرد آئی این سخن را
تو باشی همنشین آن سرو بن را
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
خطابی آمد آن بیخویشتن را
که کرباست دهم اما کفن را
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس
یکی زن بود پوشیده کفن را
چو شه زاده بدید از دور زن را