×
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۴) حکایت وفات اسکندر رومی
تهی دستم که کارم پُر خَلَل ماند
ز حیرت پای جانم در وَحَل ماند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
چو نقش صورتش در آب و گل ماند
دلم در بند خوبان چگل ماند
بدان میم دهان زد غنچه لافی
به صدرو پیش آن رو منفعل ماند
گل سیراب من در باغ بشکفت
[...]
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۹ - رفتن لچمن در شهر بفرمودهٔ رام و دیدن او گازر را که با زن در جنگ بود و باز آمدن لچمن گفتن تمام ماجرا را
شنود و رام بر جا منفعل ماند
چه جای لچمن، از خود هم خجل ماند