فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
زمین را نیست با لطف آشنایی
که تا بر وی بماند روشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
شنیدی آن مثل در آشنایی
که باشد آشنایی روشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
توی چشم سرم را روشنایی
توی با بخت نیکم آشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ترا از بخت خواهم روشنایی
مرا با بخت نیکت آشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
مرا تا هست با عشق آشنایی
نبیند چشم بختم روشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
فتاد اندر دل من روشنایی
خرد از جان من جست آشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
به یک فرسنگ او را روشنایی
همی شد با نسیم آشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن
ازو خواهم نه از تو روشنایی
وزو جویم نه از تو آشنایی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
ترا از من درود آشنایی
مرا از ماه رویت روشنایی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶۸
عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنائی
بدرد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنائی
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۶۳
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمانده روشنایی
گرفتارم بهدام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانهسرایی ده دختر
به ما چشمی دگر کرد آشنایی
دو بِه بیند ز چشمی روشنایی
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
کرامت دادیش در آشنائی
ز نورت یافت اینجا روشنائی
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
دل تو گر ندارد آشنائی
نگیرد هیچ کارت روشنائی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
بتافت از پرده صبح آشنائی
چو شمعی یافت شمعون روشنائی
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور
وگر یک ذرّه یابد آشنائی
ز خورشیدش بود صد روشنائی
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او
که آن یک ذرّه نور آشنائی
چو صد خورشید دارد روشنائی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
برو میتافت صبح آشنایی
پدید آمد دلش را روشنایی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو یافت این طاق ازرق روشنایی
پدید آمد نشان آشنایی