فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
ز چنگ دیو بد گوهر برستند
بتان مکه را در هم شکستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
رسولانی که از دل راه جستند
همی در چشم یا در دل نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۲ - رسیدن شاه موبد به مرو با ویس و جشن عروسى
به مرو اندر هزار آذین ببستند
پری رویان بر آذینها نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس
همه بازارها آذین ببستند
پری رویان بر آذینها نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ
مرا چونان که تو دیدی ببستند
امید شادیم در دل شکستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
دلی بسته چو در بر وی ببستند
تنی خسته دگر باره بخَستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
دگر باره درختان را بجستند
میان هر درختی بنگرستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
چهل فرسنگ آذینها ببستند
همه جایی به می خوردن نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین
پس آنگه هر دو اسپان را ببستند
به دشت سبز بر مرزی نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
دل از درد و روان از غم بشستند
سرای و گوشک را درها ببستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر
چو در دز شد کندز ببستند
به باره پاسبانان بر، نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۶ - کشتن رامین زرد را به جنگ
بسا کز بارهٔ کُندِز بجستند
ز بیم مرگ و از وی هم نرستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى
خراسان سر به سر آذین ببستند
پری رویان بر آذینها نشستند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى
تو گفتی یکسر از دوزخ برستند
به زیر سایهٔ طوبی نشستند
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - مسمط در مدح امیر شمس الدین
چو این ترکان ز ترکستان بجستند
ترا سالار و میر خویش جستند
دل از یاران و خویشان بر گسستند
تن اندر بند فرمان تو بستند
کنون ایشان بهر جائی که هستند
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰
گل رخسار تو چون دسته بستند
بهار و باغ در ماتم نشستند
صبا را پای در زلف تو بشکست
چو چین زلف تو بر هم شکستند
که خواهد رست از این آسیب فتنه
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت
مشو فتنه برین بتها که هستند
که این بتها نه خود را میپرستند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸ - ستایش اتابک اعظم شمسالدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز
سیاهی و سپیدی هر چه هستند
گذشت از کردگار او را پرستند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب
کهنسالان این کشور که هستند
مرا بر شقه این شغل بستند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق
همان گبران که بر آتش نشستند
ز عشقِ آفتاب، آتش پرستند