گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ

 

درین اندیشه روز و شب چنانم

که با من نیست پنداری روانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

چه طوفانست گویی بر روانم

که جیحون می‌رود از دیدگانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

به اندرزت همین گفتن توانم

که چاره جز شکیبایی ندانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

به خون ویسه گر جیحون برانم

ز خون دشمان وز دیدگانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

بر آن بی مهر چو نان مهربانم

که او را دوستر دارم ز جانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

من آن کس را بکشتن چون توانم

که جانش دوستر دارم ز جانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

ندانم زو چه خواهد دید جانم

خطا گفتم ندانم نیک دانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

ز تو بی‌شرم‌تر کس را ندانم

و یا خود من که بر تو مهربانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

هر آن روزی که گفتم شادمانم

شکنجه گشت شادی بر روانم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۷
sunny dark_mode