گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

هَمَ ازْ رویَش خجِلْ بادِ بهاری،

هم از مویش خجِلْ عودِ قماری.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

بِدو گُفتِ: «ایْ جَهانِ کامگاری

چرا بر منْ هَمی افسوس داری؟

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

جلال و مطرف و مهد و عماری

به گونه چون بنفشه جویباری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

بلی چونین بُوَد زنهارخواری

گهی بیم آورد گه شرمساری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

زمین از رنگ چون باغ بهاری

فروزان همچو لالهٔ رودباری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو

 

یکی بدبخت و خسته شد به زاری

یکی بدروز و کشته شد به خواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو بر چیز کسان امید داری

ز نومیدی به روی آیدت خواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

برآمد تند باد نوبهاری

یکایک پرده بربود از عماری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

چرا چون ابلهان امید داری

بدان کت نیست زو امیدواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

رسید آن آب در هر مرغزاری

پدید آمد چو جیحون رودباری

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶۷
sunny dark_mode