گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد

 

چو یک مه ویس و رامین شاد بودند

به باغ عشق چون شمشاد بودند

جهان خوش گشت و کم شد برف و سرما

در آمد باز پیش آهنگ گرما

به ویسه گفت رامین زود ما را

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار

 

چو لشکرگاه زد خرم بهاران

به دشت و کوهسار و جویباران

جهان از خرمی چون بوستان شد

زمین از نیکوی چون آسمان شد

جهان پیر برنا شد دگر بار

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن

 

چو رامین دور گشت از ویس دلبند

نشاط و کام ازو ببرید پیوند

همیشه ماه بود آنگاه شد خور

چنو زرد و چنو بی خواب و بی خور

نیاسود از حدیث و یاد رامین

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

حریر و مشک و عنبر خواست و خامه

ز درد دل به رامین کرد نامه

سخن در نامه از زاری چنان بود

که خون از حرفهای او چکان بود

الا ای مهربان مهر پرور

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر

 

چو دود شب بماند از آتش روز

فلک بنوشت خیری مفرش روز

بشد بر پشت اشقر آفتابی

چو بازآمد بر ادهم ماهتابی

ز لشکرگه به راه افتاد رامین

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۶ - کشتن رامین زرد را به جنگ

 

بجست از خواب زرد و تیغ برداشت

کجا چون شیر در کوشش جگر داشت

چو پیل مست با رامین برآویخت

بیامد مرگ و از جانش درآویخت

مرو را گفت رامین تیغ بفگن

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان

 

پس آنگه گرد کرد از مرو یکسر

به زودی هر چه اشتر بود و استر

سراسر گنجهای شاه برداشت

وزان یک رشته اندر گنج نگذاشت

به مرو اندر درنگش بود دو روز

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس

 

چو آگاهی به لشکرگاه بردند

بزرگان شاه را آگه نکردند

کجا او پادشاهی بود بدخو

وزین بدتر شهان را نیست آهو

نیارست ایچ کس او را بگفتن

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

چهان را گرچه بسیار آزماییم

نهفته بند رازش چون گشاییم

نهانی نیست از بندش نهانتر

نه چیزی از قضای او روانتر

جهان خوابست و ما در وی خیالیم

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

چو آگاهی به رامین شد ز موبد

که او را چون فروبرد اختر بد

یکی هفته سران لشکر وی

به سوک اندر نشسته همبر وی

نهانی شکر دادار جهان کرد

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس

 

چو با رامین بد او هشتاد و یک سال

زمانه سرو او را کرد چون نال

سر سرو سهی شد باشگونه

دو تا شد پشت او همچون درونه

کرا دشمن نباشد در جهان کس

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ

 

سر سال و خجسته روز نوروز

جهان پیروز گشت از بخت پیروز

پسر را خواند خورشید مهان را

همیدون خسرو فرماندهان را

پسر را پیش خود بر گاه بنشاند

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

برآمد آفتاب شاد کامی

زدوده شد هوای نیکنامی

نسیم باد پیروزی برآمد

بهار خرمی با او درآمد

بپیوست ابر دولت بر حوالی

[...]

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode