گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

بهار آمد خبر از می فرستید

سلام گل به باد از پی فرستید

درود عود یک یک گوش دارید

بگوش می درود نی فرستید

اگر دست از ادا کونه کند چنگ

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

پری را دلبری چندین نباشد

ملک را بدخویی آیین نباشد

در ایشان حسن اگر باشد وفا نیز

ترا آن باشد اما این نباشد

مبادم بی لبت جان زانکه خوش نیست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

چو آن شاخ گل از بستان بر آمد

زهر شاخی گلی از پا درآمد

چنان پر شد زچشمت چشم نرگس

بازار س که آب خجلتش از سر بر آمد

زدی لاف نهال گل به آن سرو

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

خط تر گرد لبه عمدا نباشد

چو دودی هست بی حلوا نباشد

کی نسبت کند چشمت به نرگس

که هیچش دیده بینا نباشد

بخوبی گرچه به بالا نشین است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۷

 

دگر گفتی نجویم بر تو بیداد

مبارک مرد و آنگه کردی آزاد

چه منت باشد از میاد بیرحم

که پای مرغ بسمل کرده بگشاد

چه حاصل زآنکه شیرین از لب خویش

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴

 

رخت گلبرگ خودرو می‌نماید

در او از ناز کی رو می‌نماید

ز خوبی‌ها که در تست از هزاران

دهانت یک سر مو می‌نماید

خیال عارضت در چشم گریان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

الا ای صوفی مکشوف باطن

که بنمایی ره ارباب ورع را

بباطن صورت فقر دعا گوی

چو بینی قطع کن از من طمع را

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

چو آید بر دلم اندوه بی وقت

ز دور دون صباحا او رواحا

صلاح کار نقل است و می لعل

لعل الله یرزقنی صلاحا

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

اگر زهره شنیدی بانگ چنگت

رباب و عود خود را با تو میداد

وگر بودی نبی بر رسم تحفه

بناختهای تو نی میفرستاد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

بما آن صوفی ببریده بینی

بغیر از عجز و مسکینی ندارد

نشاید جرم خود بینی بروبست

که آن بیچاره خود بینی ندارد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

چوحاجی احمد کل از در شیخ

جدا افتاد زو افغان برآمد

روان بر منظر آن حاجی نی زن

طربناک و خوش و خندان برآمد

چو تابستان رسید و شد هوا گرم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

مرا یار از شکارستان مشگین

در آهو بره مشگین فرستاد

چو افتادند دور از لاله و گل

بصحرای عدمشان رخت افتاد

گر آهو برگان را کرد اجل صید

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۴

 

ز شعر خویش جز وی و کلاهی

که هریک به قالبی و بی بهایند

بدان حضرت فرستادم به تحفه

اگر چه صدر عالی را نشاید

امیدم هست کز لطف تو هر دم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۲

 

کسی کز عشق دولتمند گردد

بیفزاید هزاران اعتبارش

نه بینی کو تعتش بلبل مست

یکی مرغیست و میخوانی هزارش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۵

 

جوانی گفت با محبوب خوشگوی

که چون بینی هوا خواه تو یارم

چرا کاغذ نچسبانی به بینی

سریش از نیست با کاغذ من آرم

بگفت از ضعف پیری و فقیری

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۹

 

کمال اشعار اقرانت ز اعجاز

گرفتم سر بسر وحی است و الهام

چو خالی از خیال خاص باشد

خیالست اینکه گیرد شهرت عام

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۸

 

جواب گفته های ما به تبریز

که می گویند گاه و بیگاه

به پستی و بلندی مینماید

به پیش بیت کعبه بیت جولاه

تو گویی خانقاه خواجه شیخ است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۳

 

براه گرم بغداد این سلمان

در آن حالت که از جان می بریدی

نبودش گوییا شعر پدر یاد

که آنرا خواندی و بر خود دمیدی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۶

 

چو دیوان کمال افتد بدستت

نویس از شعر او چندانکه خواهی

خیالات غریب و لفظ و حرفش

اگر خواهی که دریایی کماهی

زهر لطفش روان مگذر چو خامه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مفردات » شمارهٔ ۱

 

جهان خاتون غرست و شعر او غر

عزیزان بشنوید اشعار غرا

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode