گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری

 

تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب

جهود و گبر و ترسا و مسلمان

همی گویند در تسبیح و تهلیل

که یارب عاقبت محمود گردان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۹ - ناصرخسرو

 

همه جور من از بلغاریان است

که مادامم همی باید کشیدن

گنه بلغاریان را نیز هم نیست

بگویم گر تو بتوانی شنیدن

خدایا این بلا و فتنه از توست

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۹ - فخرالدین اسعد گرگانی

 

خوش است این نکته از گیتی شناسان

که باشد جنگ بر نظاره آسان

مرا آن طشت زرین نیست درخور

که دشمن خون من بیند بدو در

نباشد مار را بچه بجز مار

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۴ - محمد عصار تبریزی

 

مجو عصار مهر از طبع مردم

که گل هرگز ز شورستان نخیزد

وفا از صورت بی معنی خلق

چو از صورت ملایک می گریزد

به غربال فلک بر فرق اینها

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۴ - محمد عصار تبریزی

 

کشیده بر گل و نسرین ز بینی

خطی در عین لطف و نازنینی

ید قدرت ستونی بسته سیمین

به زیر آن دو طاق عنبرآگین

میان جذع و لعل آن گل اندام

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۴

 

به دشمن دوست شو زانسان که هرگز

به تیغ دشمنی نخراشدت پوست

مکن با دوست چندان دشمنی ساز

که بر رغم تو با دشمن شود دوست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲۲

 

چرا بی موجبی خونم بریزی

که خواهی بی گنه با من ستیزی

جامی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode