بدستم آسمانها و زمین است

مرا خورشید در مهر نگین است

ز دانائی خود بینا یقین است

که نور نور بودت پیش بین است

نه شک دارد اگرچه در یقین است

ولی در کفر و دینت پیش بین است

ترا زیبد که این گوئی چنین است

چنین خواهد بدن عین الیقین است

مرا این مهلکات اینجا یقین است

که آخر این جهانم پیش بین است

جنیدم راهبر سلطان دین است

بجان پاک او صد آفرین است

حقیقت فتنهٔ روی زمین است

که از عشاق این کس پیش بین است

ازو منصور اینجا در یقین است

خداگشته بکلی پیش بین است

دو عالم پیش من خود یک نگین است

به تحقیق و یقین دانم چنین است

مرا گنج معانی همنشین است

ترا استاد شیطان لعین است

کتابی را که با جانان قرین است

ز گفتار نبی المرسلین است

هر آنکس را که دنیا همنشین است

ورا شیطان ملعون در کمین است

هر آنکس را که دنیا درنگین است

ورا صد دشمن بد در کمین است

خداوندا مرا مقصود دین است

کزویم علم شرعی در نگین است

بگفتا ختم عیّاری همین است

که چاهی این چنین زیر نگین است

ز سر تا گردنت خود آتشین است

ز سینه تا بنافت بادبین است

مرا ملک سلیمان درنگین است

که انسانم بمعنی همنشین است

هر آنکس را که دانا همنشین است

بر او علم معانی خود یقین است

همه اسرارِ جان عین الیقین است

یقین هم رهنما و پیش بین است

ترا او پیشوا و راه بین است

درون جانت او عین الیقین است