فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
نبیند این همه یاران و خویشان
که دشمن شاد گشت از مرگ ایشان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
گر او دیدهست راه زشتکیشان
مرا نشمرد باید هم ز ایشان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
نه من آزار کم دارم ازیشان
چو بینم فرقت یاران و خویشان
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان
چو دیوانند گاه کوشش ایشان
جهان از دست ایشان شد پریشان
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶
سه چیز است آنکه نزدیک خردمند
شود زان هرسه حاصل انس ایشان
یکی باده است و دیگر دفتر علم
سه دیگر صحبت یاران و خویشان
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۳ - باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهینبانو
پرستاران و نزدیکان و خویشان
که بودند از پی شیرین پریشان
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
کسی این بد گر اندیشد بر ایشان
شود حال شما بیشک پریشان
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
خطاب آید جوان را کای پریشان
چه میپائی هلا بگریز ازیشان
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۳) حکایت پادشاه که از سپاه بگریخت
بگو آخر که من شاهم بایشان
چرا بنشستهٔ خوار و پریشان
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا
مسیحش گفت چندان ای پریشان
که ناری اندکی شفقت بر ایشان
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۲) حکایت حسن بصری و رابعه رضی الله عنهما
که خوردی پیه این مُشتی پریشان
چگونه از تو نگریزند ایشان
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
من از تو خون بها خواهم نه زیشان
چه گیرم دامن مشتی پریشان
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۴) حکایت لقمۀ حلال
که باید صد جهود بس پریشان
که تا خواهند از من جزیت ایشان
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۸) حکایت عیسی علیه السلام با جهودان
یکی گفتش نمیکردی پریشان
ز دشنام و دعاگوئی بر ایشان؟
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری
چنین گفت ای عجب روزی بایشان
که حالی میرود بر من پریشان
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » المقالة السابع عشر
نه هرگز جمع دیدم نه پریشان
که فارغ بود از درگاه ایشان
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها
ولی ازجسمِ دل مرده پریشان
شکم پُر کرده هم از پشتِ ایشان
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۰) حکایت در اهل دوزخ
بزرگی گفت صد جان پریشان
چو جان من فدای اشکِ ایشان