گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

دو آتش همچو بادی در رسیدند

بیک ره بر دل و جانش دمیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی

 

سپه چون نزد خوزستان رسیدند

ز خوزستان به جز نامی ندیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

گروهی بر درختان میدویدند

گروهی سر بر ایوان میکشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

بقصر گلرخ دلبر دویدند

ز گلرخ در هوا گردی ندیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

بیک ره همچو شیران بر دمیدند

بپیش آن جوانمردان رسیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو دزدان مردی هرمز بدیدند

ز بیمش چون زنان دم میدمیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

سه مرد دزد بر بالا دویدند

زنان را بر سر بالا بدیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو پیش خانهٔ حُسنا رسیدند

صفیر از حیله درحسنا دمیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چوآن آزادگان آنجا رسیدند

ببستند آن در و سر در کشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم

 

چو ازره پیش خسرو شه رسیدند

نقاب از چهرچون مه برکشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم

 

سرافرازان، چو شاهان در رسیدند

بزیر پای اسپ اطلس کشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

همه یکسر بدان در، دردویدند

ازان چون صبح بدمد ناپدیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چو از صحرا سوی دریا رسیدند

درون رفتند ودریا را بریدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چوآن هر دو بحُسنا در رسیدند

بپرسیدند و گفتند و شنیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چو از خشکی سوی دریا رسیدند

زخشکی، سوی کشتی درکشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

سرافرازان دگر ره،‌صف کشیدند

دو رویه صور در گیتی دمیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل

 

شبانروزی بهم صحرا بریدند

چو از دوری لب دریا بدیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

چو روزی چند آنجا در کشیدند

بپیش بیشه گاهی در رسیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

گر آواز عجب برمی‌کشیدند

صدا از چرخ گردان می‌شنیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۴ - وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم

 

چو القصه از آنجا درکشیدند

بکوه و آب و جسری در رسیدند

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode