گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

بماندم تا چنین روزی بدیدم

وزان پایه بدین پایه رسیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

به امید تو از جانان بریدم

به جای او یکی دیگر گزیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین

 

من اندر خواب روی دوست دیدم

سخنهای چنین از وی شنیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس

 

ترا نیکی نسازد چون بدیدم

دریغ آن رنجها کز تو کشیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

بس است آن بیم و آن سختی که دیدم

وزو صد ره امید از جان بریدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

همی گویی ترا هرگز ندیدم

وگر دیدم امید از تو بریدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

همی گویم چرا روی تو دیدم

وگر دیدم چرا مهرت گزیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نگارا هرچه تو کردی بدیدم

همیدون هرچه تو گفتی شنیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

سزاوارم بدین خواری که دیدم

چرا دل زان همه شادی بریدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

کنون کز جان و از جانان بریدم

چه خواهم دید ازین بدتر که دیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن

 

چه سود آمد دلم را زینکه دیدم

جز آنک از خواب و آرامم بریدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

بریدم راه بد روزی بریدم

به منزلگاه پیروزی رسیدم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode