عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
که میداند که سرّ لا چگونست
اگرچه هم درون و هم برونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۳ - در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید
نچندان وصف بیچون و چگونست
نمیدانند کو در اندرونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
چو نور یارم اندر اندرونست
مرا در هر معانی رهنمونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
بدو گفتم شنفتم حال چونست
کز این اندیشه جانم پر ز خونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
تو میدانی که یارت در درونست
ترا بر جزو و بر کل رهنمونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
همه عشقست اگر دانی که چونست
حقیقت عشق اینجا رهنمونست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست
برون را مینوازد همچو یوسف
درون گرگیست کاو در قصد خونست
بدرّد زَهره او گر ببیند
[...]
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
غریبان را دل از بهر تو خونست
دل خویشان نمیدانم که چونست
عنان گریه چون شاید گرفتن
که از دست شکیبایی برونست
مگر شاهنشه اندر قلب لشکر
[...]
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست
نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست
نمیدانم حدیث نامه چونست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
که جان در تاب و دل در موج خونست
گر آری رحمتی وقتش کنونست
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۶ - در تحقیق نماز
نمازی کان به حق دین را ستونست
یقین میدان صلوه دائمونست
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۲ - در تحقیق شریعت و بیان طریقت
بدو گفتم نشانم ده که چونست
بگفتا آن نشان از ما برونست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری
ز جام می مرا خون در درونست
میان ما و می افتاده خونست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
به صورت مرد عاشق گر زبونست
به معنی بین که از عالم فزونست
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه
کسی کش دردی از داغ درونست
چو شب شد درد و داغ او فزونست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۱ - حکایت
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب میبینی و دندان که چونست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۱ - گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
دلش سخت است یا نرم است چونست
عتابش بیش یا لطفش فزونست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
من آن صیدم که صیادم جنونست
نشاط افزای جانم خاک و خونست
برات ما بر آن کشور نوشتند
که از آوازه مستی مصونست
به بزم عشق کانجا شرم ساقیست
[...]