فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
من آنگه باز یابم صبر و هوشم
که خوش گفتار تو آید به گوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
شوم با آن صنم بهتر بکوشم
ز بی شرمی یکی خفتان بپوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
چو باشد رنگ رویم ارغوانی
نداند دشمنم درد نهانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
خروش و بانگ شه آمد به گوشم
جدا کرد از دلم یکباره هوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
گهی گفتی که این زشتی بپوشم
به بدنامی و رسوایی نکوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
جرا درد از طبیب خویش پوشم
بلا بیش آورد گر بیش کوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
تو آگندی به دست خویش گوشم
سخنهای تو اکنون چون نیوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را
خوش آید هرچه تو گویی به گوشم
تو گویی بانگ مطرب مینیوشم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس
گهی گفتی که گر با وی بکوشم
ندانم چون دهد یاری سروشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
تو دلخر باش تا من جان فروشم
تو ساقی باش تا من باده نوشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
حساب حلقه خواهد کرد گوشم
تو میخر بنده تا من میفروشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
به یک گز مقنعه تا چند کوشم
سلیح مردمی تا چند پوشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
چو خود بد کردم از کس چون خروشم؟
خطای خود ز چشم بد چه پوشم؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
شکر گفتاریت را چون نیوشم
که من خود شهد و شکر میفروشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
ببین در اشک مروارید پوشم
مکن بازی به مروارید گوشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین
به پیغامی ز تو راضی است گوشم
بر آیم زنی اگر زین بیش کوشم
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بسی کوشیدهام تا چند کوشم
کنونش گر تو خواهی میفروشم
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت
اگر آن خواستی تا من بپوشم
بپوشیدم وزین معنی خموشم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
چو شد این مال خرج خورد و پوشم
اگر باید دگر آنگه بکوشم
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن
که من مُلک از برای خویش جوشم
بمُلکت مُلکِ خود را کی فروشم