امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهٔ مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
خوش آمد این سخن بانوی شه را
دو منزل شد معین هر دو مه را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر
درامد نازنین و دید شه را
به مژگان رفت خاک بارگه را
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
بگفتا خواب دیدم مهر و مه را
ز رخشنده کواکب یازده را
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۳ - بردن برادران یوسف را از پیش پدر و در راه هدایت خود چاه ضلالت کندن و وی را بی هیچ جنایت در چاه افکندن
چو ایشان دفع آن گلچهره مه را
پسندیدند آن نابهره چه را
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۹ - بی طاقت شدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و در شب همراه دایه به زندان رفتن و مشاهده جمال وی کردن
اشارت کرد تا بگشاد ره را
نمود از دور آن تابنده مه را
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۱ - شبیخون بردن خسرو بر بهرام چوبین و ظفر یافتن خسرو بر او
چو با بهرام حرب افتاد شه را
قرانی بود با مریخ مه را
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۱۳ - حکایت عاشق وفادار که چون سر او را بریدند از سر بسوی یار خود روان شد
بنوعی در غضب کردند شه را
که گفتا: سر برند آن بی گنه را
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
یکی گستاخ خواهم گفت شه را
به شرط آنکه شه بخشد گنه را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۹ - پرسیدن رام از بسوامتر حقیقت گنگ که چگونه از آسمان بر زمین آمده و جواب دادن او
به ناگه مژده ای دادند شه را
که ماند امید از بخشش دو مه را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۲ - رخصت کردن رام برت را با کفش چوبین و تعریف سلوک پادشاهی او
از آن سازم مغاک این خوابگه را
که نتوانم برابر خفته شه را
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی
برادر خواند مانا مهر مه را
بدل کردند زان با همه کُله را
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
شکستم عهد شیخ خانقه را
ثوابی چشم دارم این گنه را
نخستین شب که بستم عهد زلفش
به خود میدیدم این روز سیه را
گهی مشغول زلفی گاه کاکُل
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۴ - سرگذشت شیرین
جدا کرد از سفیدی آن سیه را
کشید از عقد لولو آن شبه را
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳
به رخ جا دادهای زلف سیه را
به کام عقرب افکندی تو مه را
که دیده عقرب جراره فایز؟
زند پهلو به ماه چارده را
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۶
به رخ جا داده ای زلف سیه را
به کام عقرب افکندی تو مه را
که دیده عقرب جراره فایز؟
زند پهلو به ماه چهارده را
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰۰ - عرفان
کند تا شرح منزلها وره را
که هر جا چون زد آنشه بار گه را
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۷ - الفهوانیه
مگر تا منتقل گردد که ره را
غلط پیموده عذر آرد گنه را
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۴ - کسی کو بر خودی زد «لااله» را
کسی کو بر خودی زد «لااله» را
ز خاک مرده رویاند نگه را
مده از دست دامان چنین مرد
که دیدم در کمندش مهر و مه را
