گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

ز هر گونه که مردم بود در شهر

ز داد خویش دادش جمله را بهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به مغزش بَرشُد از دل آتش مهر

دمیدش زعفران از لاله‌گون چهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

همی گفت این سخن ویرو به خواهر

همی بارید ویس از دیده گوهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

چو بشنید این سخن ویرو ز خواهر

دگر بر خوگ نفشاند ایچ گوهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

شبی تاریک بود و ماه با مهر

ز بیننده نهفته اختران چهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

مرا دل چون کبابست ای پریچهر

فگنده روز و شب بر آتش مهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

چو بنمود از دلش مهر و وفا چهر

ز یاران دور شد رامین بد مهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

ندانم گفت من طرار چون مهر

که صبر از دل رباید گونه از چهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر

 

چو شب تاریک شد چون جان بد مهر

تو گفتی دود و قیر اندود بر چهر

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین

 

منادی را ندا فرمود در شهر

که وای آن کس که او بر کس کند قهر

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۰ - افسانه‌سرایی ده دختر

 

بتان چون یافتند از خرمی بهر

شدند از ساحت صحرا سوی شهر

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه

 

و گر می‌راست خواهی بگذر از زهر

به زهرآلود همت بردش از دهر

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانه شکار

 

بدین آیین چو بیرون آمد از شهر

به استقبالش آمد گردش دهر

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۰ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

دگر باره جهاندار از سر مهر

به گلرخ گفت کای سرو سمن چهر

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه

 

چو عیار‌ان سرمست از سر مهر

به پای شه در افتاد آن پری‌چهر

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

ز صدق آن زن پاکیزه گوهر

گرفت آن مرد اعرابیش خواهر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه

 

بر او رفت شبلی از سر مهر

بدو گفت ای جوان مشتری چهر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش

 

شکر آن را بکار آید که از قهر

نباید خوردنش یک شربتی زهر

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

بوقت صبحدم بگریخت از شهر

بترک لطف گفت از هیبت قهر

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode